گزارش؛ تقدیر از فخرالدینی، عابدینی و... رویدادهای شاخص هنرهای تجسمی سال
شامگاه گذشته -دهم اسفند- «جشن تصویر سال» مراسمی در خانه هنرمندان برگزار کرد. تقدیر از رویدادهای شاخص هنرهای تجسمی سال ۹۴.
به گزارش دبیرخانه تصویر سال، سیفاله صمدیان - دبیر سیزدهمین جشن تصویر سال – با اشاره به شکل گرفتن این اتفاق از دوره دوازدهم جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر گفت: سال گذشته به این نتیجه رسیدیم که در طول سال، از هنر بهویژه هنرهای تجسمی ارزیابی کلی صورت نمیگیرد. پس، از رویدادهایی مانند نمایشگاه آیدین آغداشلو و نمایشگاه پوسترهای سینمایی ابراهیم حقیقی پس از ۴۰ سال و انتشار کتاب کاریکاتور مینیاتورهای سیاه کامبیز درمبخش، شروع کردیم. آشنایی با عملکرد و زمینه کاری هنرمند و نیز خاص بودن رویداد، شاخصهای ما برای انتخاب این اتفاق بهعنوان مهمترین رویداد سال است. امیدوارم این تقدیر سال آینده جدیتر، وسیعتر و به دور از سیاستزدگیهای فرهنگی برگزار شود.
دبیر سیزدهمین جشن تصویر سال بیان کرد: امسال بهدنبال اتفاق مهمی که در پاریس رخ داد، انجمن فیلمبرداران فرانسه علاوه بر تجلیل از محمود کلاری، برای او مسترکلاس و جلسه پرسش و پاسخ برگزار کردند و بیش از ۱۰ فیلم او را در شاخهها و سبکهای فیلمبرداری نمایش دادند. ما نیز از کلاری بهعنوان یکی از آبروداران تصویر قدردانی کردیم.
سپس صمدیان درباره تقدیر از فخرالدین فخرالدینی - عکاس و نقاش - گفت: او بهلحاظ سابقه حضور و کارهای بزرگی که در عرصه تاریخنویسی انجام داده است، مورد تقدیر قرار میگیرد. او ۵۰ سال از مفاخر ایران در تمام حوزهها عکاسی کرده و عظمت کار او در راهیابی به خلوت هنرمندان که کار بغرنج و شگرفی است، نمایان است. فخرالدینی نشان داده، تکسواری است که در مهگرفتگی فرهنگی ایران کار خود را انجام داده است.
او با اشاره به اینکه فخرالدینی ۲۰۰ میلیون تومان برای چاپ دو کتابش (پرترههای ۲ و نقاشیهای فخرالدین فخرالدینی) با هزینه شخصی کرده است، بیان کرد: دوستان وزارت ارشاد، با کمک نکردن به او خبط بزرگی کردند.
آثار چاپشده فخرالدینی در کتابهایش با یک موسیقیاز فرهاد فخرالدینی به صورت مالتی مدیا نمایش داده شد.
سپس فخرالدین فخرالدینی به دعوت صمدیان روی سن رفت و فروتنانه گفت: من حدی نیستم که خود را عکاس یا نقاش بنامم، بلکه هنوز در حال یادگیریام و فکر میکنم جا دارد تا چند سال دیگر هم کار کنم و بعد از آن، از من تقدیر شود. من از ۱۱ سالگی نقاشی را شروع کردم و اولین کارم که عکس آن در کتاب نیز هست، کپیبرداری از روی نقاشی ابوالقاسم فردوسی بود.
این هنرمند عکاس و نقاش توضیح داد، پدرم شاعر و عکاس بود. او و دوستانش از استاد رسام ارژنگی دعوت کرده بودند که به تبریز بیاید. او تابلویی از فردوسی را برای آنها هدیه آورده بود. من از استاد ارژنگی اجازه خواستم تا از روی این تابلو کپی کنم. او که بهخاطر سن کم من خندهاش گرفته بود، به من این اجازه را داد.
این عکاس پرتره با اشاره به ویدیویی از او که در اختتامیه هشتمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر پخش شد، گفت: خانم مجسمهسازی از من در خانهام تصویربرداری کرده بود که در قسمتی از آن، من زیر لب آوازی را زمزمه میکردم و این بخش از فیلم در مراسم پخش شد. همانجا گفتم که تا به حال خواننده نبودهام. درهمان حال، وزیر ارشاد به شوخی به من گفت، به برادرت (فرهاد فخرالدینی) بگو برایت آهنگی بسازد. من اصولا آواز نمیخوانم و درست نبود که این فیلم در آنجا پخش شود، اما در هر صورت حرکت بدی نبود.
او با بیان اینکه اگر عمری بماند هیچگاه ساکت نخواهد نشست، اظهار کرد: نمیتوانم بیکار در خانه بنشینم. از نظر من، نقاشی بهترین کار است و از مهرماه تا به حال تابلوهایی را با موضوع میوه (خرمالو) و ۲۲ نوع صیفیجات کشیدهام.
این هنرمند با تشکر از سیفاله صمدیان، گفت: امیدوارم اگر عمری باقی بماند پنجاهمین جشن تصویر سال را هم ببینم. اینگونه حرکتها برای جوانان مفید است.
بخش دیگر مراسم به تقدیر از رضا عابدینی - طراح گرافیست - به بهانه برگزاری نمایشگاه طراحیخطهای او در گالری آبانبار اختصاص داشت. عابدینی خودش غایب این نشست بود.
اما فرهاد فزونی - گرافیست - درباره آشناییاش با رضا عابدینی، گفت: اولین برخورد من و او در دانشگاه آزاد بود. من دانشجو بودم و او تدریس میکرد. کلاسهای درس دختران و پسران جدا برگزار میشد و عابدینی فقط با دخترها کلاس داشت. یکبار من سر کلاس او کمین کردم و پس از پایان کلاساش، به او گفتم که من مجبورم سر کلاس شما بنشینم، حقم است چون یاد میگیرم. عابدینی به گفت، بعد از کلاس منتظر تو میمانم. آن موقع بیا و هرچه میخواهی یاد بگیر. این موضوع باب آشنایی ما را باز کرد و در رفتوآمدهای بعدی، به کلاس خصوصیاش رفتم؛ کمی بعد او به من گفت که فرهاد، تو تصویرساز خوبی خواهی شد، اما گرافیست خوبی نمیشوی. این جملهٔ او باعث شد من مدتی روی خودم کار کنم و دوباره پیش او بروم. اینبار به من گفت، اگر میخواهی تایپوگرافی را یادبگیری روی حروف کار کنی باید لذت دیدن خوشنویسی را درک کنی.
فزونی گفت، در زمان برپایی نمایشگاه رضا عابدینی درگالری آب انبار، خارج از ایران بودم؛ اما پس از بازگشت با وجود اینکه نمایشگاه تمام شده بود، حس و حالی از بودن عابدینی در ایران و نمایشگاهاش هنوز در فضا وجود داشت.
به گفته فزونی، اگر تمام کارهای عابدینی از مجله منظر گرفته تا پوسترها و تایپوگرافی و... را حذف کنیم و برویم به ۲۰ سال دیگر و بخواهیم تاریخ گرافیک ایران را ورق بزنیم، هیچ اتفاقی نمیافتد؛ اما این پرسش پیش میآید که چگونه از سال ۱۳۷۴ - ۱۳۷۵به بعد، در گرافیک ایران شور و هیجانی بهوجود آمده و آدمها را دیوانه و عاشق گرافیک کرده است. معتقدم حضور عابدینی صرفا در کارهای او نمایان نیست، بلکه او با جریانسازی، شور و هیجان را به گرافیک ایران وارد کرده است.
او تصریح کرد: عابدینی ساختاری را شکسته یا چیزی را به گرافیک اضافه کرده که قبل از او وجود نداشته است. نمیتوانم درک کنم فردی مانند مرتضی ممیز چه کرده و چه ساختاری را شکسته، اما متوجه میشوم که اگر او امروز در گرافیک ایران تا این حد مهم است، بهخاطر عشقی است که در گرافیک بهوجود آورده است. ما بهعنوان نسلهای بعدی گرافیک ایران تحت تأثیر عاشق شدن این آدم هستیم. عابدینی و افرادی مانند او، برای ما لازم هستند و امیدوارم حضور اینگونه افراد در جامعه بیشتر شود.
سپس تصاویری از آثار نمایشگاه طراحی-خط عابدینی بهنمایش درآمد.
صمدیان با دعوت از سخنران دیگر این مراسم، از بهرام کلهرنیا به عنوان ضلع سوم مثلثی یاد کرد که به تعبیر او معمار کلمه اند. آیدین آغداشلو، اکبر عالمی و بهرام کلهرنیا.
بهرام کلهرنیا – طراح، تصویرساز و مدرس دانشگاه – اذعان داشت، صحبت کردن از رضا عابدینی ظرفیتهای چند وجهی بسیار جالب و جذابی دارد و با اشاره به شکل شناختش از عابدینی گفت: نخستین بار، رضا عابدینی را در دفتر مرتضی ممیز دیدم. او سمت راست من نشسته بود و من احساس کردم در آن سمت اتفاقی در حال رخ دادن است. عابدینی یک دفترچه کوچک کاغذ گراف که پیوسته روی آن خط میکشید و یک سیگار خاموش برای ترک سیگار همراه داشت. من به کار او نگاه میکردم و میدیدم خطوط آرام آرام نقشها را میسازد و او بیتابانه دستش مشغول بود. عابدینی موفق به ترک سیگار نشد اما در خیلی موارد موفق شد. چند ماه بعد من برای تدریس در دانشگاه به گروهی جوان احتیاج داشتم که طریق دیگری از فکر کردن را بلد باشند و بتوانند در حوزه گرافیک شلوغ کنند. این موضوع را با مرتضی ممیز در میان گذاشتم و او رضا عابدینی را به من معرفی کرد.
کلهر نیا اضافه کرد: عابدینی با احمد امیننظر که درهمان دانشگاه تدریس میکرد، دوستی داشت و این دوستی مرا کنجکاو کرد که این دو چه شباهتی به هم دارند؟ بعد از چند سال این دو کتابی را چاپ کردند که تمام قواعد را زیر پا میگذاشت و به طریق دیگری از اندیشیدن مایل بود. این کتاب چیزی بود میان طراحی، ادبیات، خط و هر موضوع دیگری که فکرش را بکنید و به شدت خصایل انسانی داشت. من آنقدر از انرژی و شجاعت این دو هیجانزده بودم که بیشتر کنجکاو رضا شدم و برای این کتاب مطلبی نوشتم و منتشر کردم.
به گفته این مدرس دانشگاه، رضا به دنبال چیزهایی است که مانند اثر انگشتاش باشد. من هیجانزده بودم که او چه سوژههای عجیبی را طراحی میکند. او کلمات را واژگون میکرد و این گونه نشان داد در برابر جاذبه جهان ترور شخصی انجام داده است. او تلاش کرد از تمام زوایایی که قلم میتواند حرکت کند رفتار کند. این کاری بود که جسارت میخواست. کمکم پختگی نسل بشری او با ارزش بیانی خاصی شکل گرفت و به قلمهای خوشنویسی توجه کرد. ما طراحان ایرانی به قلم ایرانی مبتلا هستیم اما رضا عابدینی خیلی خوب با این موضوع درگیر و متوجه شد در چاپ سربی قابلیتهای دیگری نیز وجود دارد و آن این است که به علت تکه تکه بودن حروف میتوان هر کدام از آنها را مانند یک مهر چاپ کرد و به مثابه ریخت دید. او از این موضوع در آثار خودش استفاده کرد. رنگهای عابدینی را در آثارش متعلق به خود اوست؛ او روح رنگ را درک کرد. رنگهای او بوی کویرهای ایران را میدهد.
به تعبیر او، طراحان گرافیک امروز به سبب اینکه نقاشی انجام ندادهاند دستشان قلم شکسته است و زیباییشناسی فرم و شکل را نمیتوانند ببینند، عابدینی نقاش است و به دلیل اینکه هنرستانی بود و سالها مشق کرده در نوسان کوچک تیغ قلم روی کاغذ کارهایی را بههمان اعتبار قلم داوینچی و پیکاسو میساخت.
او تصریح کرد، عابدینی در هنر گرافیک جریانسازی کرده است. ما هنرمند بزرگ بسیار زادهایم که کارهایشان را در آتلیهها ساختهاند و امروز آثارشان در موزه هستند. اما عابدینی ایدهای را بدون نام و نشان ساخت که صاحب ویژگیهای ارزندهای شد. نسل جوان او را همراهی و دنبال کردهاند، اما پیرهای این حوزه این موضوع را به مثابه آنارشیسم و بدعتگذاریهای بیبرنامه گذاشتند و بلافاصله در مقابل خوانایی حروف موضعگذاری کردند. اما تمامی حروف پیش از قرار گرفتن در نظام قراردادی نوشتاری فرم هستند و عابدینی به سراغ آنها رفت و آنها را دوبارهشناسی کرد.
زمانی که به سراغ نمایشگاه طراحی- خط عابدینی رفتم، مداومت سنت عابدینی را در آثارش دیدم. او بیش از هر چیزی خاکستریها را میشناسد و این لازمه طراح گرافیک شدن است. عابدینی از خاکستریها در آثار این نمایشگاه با استفاده از یک تکنیک ساده چاپ به فراوانی استفاده کرد. او در این آثار با رفتار کوبیسمی انسان و خط را در هم تنیده و به فراورده نویی تبدیل کرده است طوری که خط به ناگهان مانند بالی روی گرده انسان قرار میگیرد.
کلهرنیا اطمینان داد، عابدینی هنگام خلق آثار، موسیقی گوش میداده، شما میتوانید با دیدن آثار او به موسیقی گوش بدهید. گرافیک از تبار ساخت یک پوستر برای چاپ به تابلویی روی دیوار و یک اثر محیطی تبدیل شده و نیروی پیام شخصی در آن قدرت گرفته است. در این دوره ما به دنبال ژورنالیستها و تبلیغکنندگان حرکت میکنیم و کاسب میمانیم اما عابدینی راه نشاندار کردن آثارش را به خوبی بلد است. عابدینی با وجود سالها دوری از ایران به شدت ایرانی بود و کارهایش بوی کاهگل و خانههای مادربزرگها را میداد.
بخش دیگر برنامه به تقدیر از «محمودرضا بهمنپور» مدیر نشر نظر، بهخاطر چاپ کتابدررشتههای مختلف تصویری بود که با نمایش مالتی مدیایی از کتابهای تصویری منتشرشده توسط نشر «نظر» همراه بود.
محمودرضا بهمنپور - مدیر نشر نظر - گفت: سالها پیش از درگذشت صادق تیرافکن، او به من گفت چه زمانی آثار من را منتشر میکنید؟ در آن لحظه، حرف مرتضی ممیز در خاطرم آمد که میگفت، گرافیست خوب باید موهایش سفید شود. به همین علت، به تیرافکن گفتم هر وقت موهایت سفید شد، برایت کتاب چاپ میکنم؛ اما در حال حاضر از حرفی که در آن زمان زدهام، متأسفم. او گفت هزاران تلاشگر در این سرزمین بزرگ برای هنر تلاش کردهاند و باعث تأسف است که انتشار آثار این افراد که فرهنگ ایران را شکل دادهاند، تا به این اندازه کم است. ما در مقابل کارهای بزرگان هنر، هیچکاری نکرده و کاری که انجام دادهایم، با واقعیت امر فاصله دارد. امیدوارم روزی این موضوع گسترش پیدا کند و هنر و هنرمند به ثبت و نشر برسند.
خلیل مستوفی، فرد دیگری بود که بدون حضور داشتن در این مراسم، از او تقدیر کردند. مستوفی تصاویر مرتبط با شهر ارومیه را از دوران قاجار گردآوری و در کتابی چاپ کرده است.
صمدیان با بیان اینکه مستوفی اهل ارومیه است و لوکیشن تمام خوابهایش نیز این شهر است، گفت: مستوفی جوانی است که کار شگرفی را درباره شهر زیبا، سرسبز و بلاگرفتهٔ ارومیه انجام داده است. کتاب او، کتاب فاخری است که تا به حال جلد اول آن منتشر شده است.
بعد مالتی مدیای تصاویری از این کتاب بهنمایش درآمد.
بخش دیگر این مراسم، به تقدیر از کوشش «آروین» برای گردآوری کارتون و کاریکاتور مطبوعاتی سال ۱۳۹۴ ایران اختصاص داشت. این کاریکاتورها در جشن تصویر سال بهنمایش درآمدهاند.
صمدیان در اینباره توضیح داد: چند وقتی است هر روز صبح مانند بقیه کشورهای دنیا، روزنامههای ایرانی نیز به بیان معضلات و مشکلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با استفاده از کاریکاتور میپردازند. امسال ما توانستیم با حمایتهای «آروین» و داوریهای کامبیز درمبخش و بزرگمهر حسینپور حدود ۷۰ اثر شاخص از این آثار را در نگارخانه ممیز بهنمایش بگذاریم. امیدوارم از سال آینده بهصورت منسجمتر از اول فروردین این آثار را گردآوری کنیم.
همهٔ کاریکاتورها به صورت مالتی مدیا روی پرده نشان داده شدند.
آروین - کاریکاتوریست – هم گفت: گردآوری این مجموعه باعث خوشحالی جامعه کاریکاتور ایران است که خروجی عملکرد یک سالهٔ آنها را نمایش میدهد. ما برای این کار، زمان محدودی داشتیم، زیرا ایده آن اواسط سال به ذهن من رسید و بهوسیله هماهنگی با دبیرهای نشریات و مطبوعات مختلف توانستیم به آرشیو کامل آنها دست پیدا کنیم.
تعداد کاریکاتورهایی که در طول سال در مطبوعات انتشار یافته، نزدیک به سه تا چهار هزار اثر است که این حجم زیاد برای من جالب توجه بود. از سویی، حدود ۵۰ تا ۶۰ کاریکاتوریست فعال در زمینه مطبوعات داریم. ما تلاش کردیم خروجی کار بیطرف، بدون گزینش خاص و از طیفهای مختلف باشد. امیدوارم سال آینده کتاب سال و گزارش سال کاریکاتور ایران را داشته باشیم.
آروین با بیان اینکه جشن تصویر سال بزرگترین اتفاق تجسمی سال است، ادامه داد: تا کنون اتفاقاتی که در بخش عکاسی رخ میداد، با کاریکاتور متفاوت بود و من به آنها حسودی میکردم، اما امیدوارم از این به بعد به جاهای خوب برسیم.
محمد هادیان نیز بهدلیل عکاسی از چهرههای فرهنگی، هنری و اجتماعی آذربایجان و چاپ کتابی در این زمینه، مورد تقدیر قرار گرفت.
او گفت: همهچیز از خودکاوی شروع شد و من تکههایی از وجودم را در این افراد یافتم که این مجموعه حاصل شد. باشد که جاهای خالی را در این خطه پر کنیم.
هادیان توضیح داد: زمانی که کودکی چهار ساله بودم، آلبوم قرمزی در زیرزمین خانه ما بود. هر زمان آن را ورق میزدم، به یک پرتره میرسیدم و قلبم به تپش میافتاد. من پدرم را اینگونه و با عکس شناختم. من بعدها به عکاسی پرتره علاقهمند شدم و از دیگران میپرسیدم، من به چه کسی کارم را نشان دهم. در این زمینه، پیامبران زیادی را به من معرفی کردند، اما من گفتم خدا میخواهم و عاقبت با خدای عکاسی پرتره در ایران (فخرالدین فخرالدینی) آشنا شدم.
سپس هادیان از فخرالدینی خواست بایستد و حاضران در سالن نیز به احترام فخرالدینی ایستادند و تشویق کردند.
در پایان این مراسم، لوح و تندیسی از سوی «جشن تصویر سال» به افراد تقدیرشده تعلق گرفت. همچنین یک سکه بهار آزادی از سوی مجید ملانوروزی - مدیرکل مرکز هنرهای تجسمی وزارت ارشاد و مدیر موزه هنرهای معاصر – و مجموعهای از کتابهای منتشرشده هدیه از سوی نشر نظر، به آنها هدیه شد.